کد مطلب:41739 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:140

حسن و حسین











1- از رسول خدا(ص) شنیدم كه می گفت: محبت این دو پسر (حسن و حسین) چندان مرا شیفته كرده است كه محبت دیگران را فراموش د كرده ام.پروردگارم، مرا به دوستی آنان و مهر هر كه به ایشان علاقه مند است فرمان داده است.

2- یك روز كه دست حسن و حسین را به كف گرفته بود و آنان را به مردم می نمایاند، فرمود:هر كس این دو پسر و ماد رو پدرشان را دوست بدارد او پیرو من و پوینده راه من است و چنین كسی در بهشت برین همنشین من خواهد بود.

3- شباهت حسن به جدش رسول خدا(ص) از قسمت بالا تنه و سر و سینه است و شباهت حسین با رسول خدا(ص) از قسمنت پایین تنه و پاهاست.

4- روزی در برابر دیدگان جدشان با هم كشتی می گرفتند (پیامبر داور آنان شده بود، اما نه یك داور بی طرف) مرتب حسن را تشویق می كرد و او ار علیه حسین می شوراند.

[صفحه 222]

دخترش فاطمه بر جانبداری پدر خرده گرفت و گفت: پدر! آیا از بزرگتر حمایت می كنی و او را علیه كوچكتر می شورانی؟

پیامبر خدا(ص) فرمود: (دخترم، نمی شنوی آواز جبرئیل را كه چگونه) حسین را تشویق می كند؟ من نیز حسن را تشجیع می كنم.

5- در بسترم خفته بودم و پیامبر خدا(ص) به منزل ما تشریف آورد. در این بین حسن و حسین اظهار تشنگی كردند و از جدشان آب خواستند.

گوسفندی داشتیم كه از شیر بهره چندانی نداشت. پیغمبر برخاست و از گوسفند شیر دوشید. به بركت آن حضرت گوسفند، شیرا شد و ظرف شیر آماده گشت. ابتدا حسن پیش آم د و از آن نوشید و سپس حسین نوشید فاطمه به سخن آمد و گفت: ای پدر! گویا به حسن مهر بیشتری دارید؟ فرمود: این طور نیست، بلكه فقط رعایت نوبت و حق تقدم حسن در میان بود و گرنه، من و تو و دو كودكت و آن كه در اینجا خفته است، در روز قیامت همه در یك رتبه و پایه هستیم.

6- بسیار می شد كه حسن و حسین تا پاسی از شب را نزد جدشان می ماندند.یك شب كه بچه ها به عادت همیشه نزد پیامبر خدا(ص) سرگرم بازی بودند متوجه می شوند كه پاسی از شب گذشته است.

رسول خدا(ص) به آنان فرمود: (دیر وقت است برخیزید) و نزد مادرتان شوید. (هر چند فاصله میان خانه پدر و دختر زیاد نبود، اما تاریكی شب و خردسالی كودكان می توانست نگران كننده باشد).

در این بین برقی در آسمان ظاهر شد و بچه ها در پرتو تابش آن روانه منزل شدند.این روشناتی تا رسیدن بچه ها به خانه، همچنان ادامه داشت.

رسول خدا(ص) به آن روشنایی چشم دوخته بود و می فرمود:

سپاس خدایی را كه ما اهل بیت را گرامی داشت.

[صفحه 223]

7- حسن و حسین نور دیدگان ین امت و فرزندان پیامبرند. آن دو برای رسول خدا(ص)همچون چشم برای سر بودند و من همچون دست بای بدن و فاطمه به منزله قلب برای پیكر.

داستان ما داستان كشتی نوح است؛ هر كس به كشتی نشست نجات یافت هر كس از آن بازماند، دچار طوفان و بلا گشت.

1- قال علی: سمعت رسول الله (ص) یقول: یا علی! لقد اذهلنی هذان الغلامان یعنی الحسن و الحسین ان احبت بعدهما حدا ان ربی امرنی ان احبهما و احب من یحبهما.[1] .

2- اخذ بید الحسن و الحسین یوما و قال: من احب تهذین و اباهما و امهما مات متبعا سنتی و كان معی فی الجنه.[2] .

3- ان الحسن و الحسین كانا یلعبان عند النبی حتی مضی عامه اللیل، ثم قال لهما: انصرفا الی امكما، فبرقت برقه فما زالت تضی لهما حتی دخلا علی فاطمه و النبی ینظر الی البرقه و قال: الحمدالله الذی اكرمنا اهل البیت.[3] .

4- كان الحسن اشبه برسول الله ما بین الصدر الی الراس و الحسین اشبه فیما كان اسفل من ذلك.[4] .

5- دخل علی رسول الله (ص) و انا نائم علی المنامه، فاستسقی الحسن و الحسین فقام النبی الی شاه لنا بكی فدرت فجا الحسن فسقاه النبی فقالت فاطمه: یا رسول الله (ص)! كانه احبهما الیك. قال: لا ولكنه استسقی قبله. ثم قال: انی و ایاك و

[صفحه 224]

انبیك و هذا الراقد فیم مكان واحد یوم القیامه.[5] .

6- بینما الحسن و الحسین یصطر عان عند النبی فقال النبی هی یا حسن! فقالت فاطمه: یا رسول الله (ص)! تعین الكبیر علی الصغیر؟ فقال رسول الله (ص) جبرئیل یقول: هی یا حسین و انا اقول هی یا حسن.[6] .

7- ان الحسن و الحسین سبطا هذه الامه و هما من محمد كمكان العینین من الراس و اما انا فكمكان الید من البدن و ام افاطمه فكمكان القلب من الجسد، مثلنا مثل سفینه نوح من ركبها نجا و من تخلف عنها غرق.[7] .

[صفحه 225]



صفحه 222، 223، 224، 225.





    1. بحار، ج 43، ص 269.
    2. العمده، ص 345.
    3. بحار، ج 43، ص 266 و 288.
    4. بحار، ج 43، ص 301.
    5. بحار، ج 37، ص 72.
    6. قرب الاسناد، ص 101؛ ج 43، ص 262.
    7. كتاب سلیم بن قیس، ص 212.